بیکران

همنوایی معمولا شبانه ارکستر احساسات، با بوی دارچین و نعنا

اسفند یا اسپند، مسئله این نیست.

دانه های رنگارنگ اسفند آرزو، در اسفند دود کن منتظرند تا نوبتشان شود. کمی که می گذرد، ابر دودی فضا را می درد و بوی آرزو های سوخته میپیچد.

واقعیت همین است، گاهی رویاها و آرزوهایمان میان خوشی ها و غم ها، بدبختی ها و خوشبختی ها گم می شوند، آرام آرام می سوزند و وقتی بالای سرشان می رسیم، جز پیکری بی جان چیزی برایمان باقی نمانده. من، ما، آن ها شاید در خاکسپاری عزیزی، دانه های اسفند آرزو را دود کردیم. وقتی که دیگر تکیه گاهی نداشتیم، دوستی نداشتیم، لبخند عزیزی را دیگر نمی توانستیم ببینیم. شاید خانواده ای در رهسپار کردن فرزندش به معرکه ای هراس انگیز دودشان کرد، وقتی که نمی دانستند مسافری که راهی می کنند برمی گردد یا پر می کشد. شاید او که در مجلس شادمانی، غم را در گوشه چشمش میدیدی و گاه این روزها، که هوار می زنیم کرونا کرونا و اسفند دود می کنیم، شاید بی اثر ولی دود می کنیم. حواسم باشد، یادت باشد که میان این غبار، آرزو هایمان را به باد نسپریم. گناه دارند، گناه داریم.

آرزو های عزیز من، در آغوشم محکم نگه تان می دارم، شما نباید در تندباد روزگار مثل دانه های اسفند دود و غبار شوید. با عشق، شیدا

 

+ یک آهنگ قشنگ

ولی یه چیزی رو می‌دونی؟

گاهی به این فکر می‌کنم که همون آرزوهای دودشده هم فایده دارن برامون. با دودشون فضا رو ضدعفونی می‌کنن و هرچه‌قدر هم درد از دست دادنشون زیاد باشه، جا رو برای آرزوهای جدیدتر باز می‌کنن. 

+عنوان و متنت خیلی جالب بود، آهنگه هم ناز بود. =) 

آخه می دونی، من چیزای قدیمی رو خیلی دوس دارم، آرزوهایی که شکل عتیقه ان، خودشون خاطره اند :)
+ :)))))

تا وقتی آتیش زیرش روشن نکنیم نمی سوزه، خودمونیم که کبریت دستمون می گیریم... امیدوارم آرزوهات تبدیل به خاطره هات بشن 

چه آهنگ قشنگییی

امیدوارم :)
خیلی لطیفه آهنگش :)

حمیدرضا شاه‌آبادی، آخر کتاب کافه‌ی خیابان گوته یه چیزی نوشته بود با این مضمون، که همه‌ی ما مثل اسفند می‌مونیم، می‌آیم تو این دنیا که یه پق بگیم و بترکیم و بریم، بماند که خیلیامون هم یه پق رو هم نمی‌گیم و خاکستر می‌شیم و می‌ریم.

 

حالا می‌دونم مستقیما ربطی به مطلب نداشت، ولی این نگاه جدید رو که به اسفند دیدم یادش افتادم. بماند که من از دود، علی‌الخصوص دود اسفند متنفرم.

چه بهتر که از دود متنفرید :) باید برم این کتابو بخونم،تازگیا تنبل شدم تو کتاب خوندن
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گمگشته در شب پرستاره
گردشگر در سطر های کتاب
جستجوگر در دنیای بی انتهای فکر
غرق شده در سرزمین خیال
درک شده در کلمات سرشار ار احساس

و ما اشرفان مخلوقات، روح و فکر بیکران داریم، اگر در زندان بیهودگی ها حبسشان نکنیم :)

Designed By Erfan Powered by Bayan