بیکران

همنوایی معمولا شبانه ارکستر احساسات، با بوی دارچین و نعنا

باتلاق درونی، شاید مینیاتوری شاید سرخابی

درون ما باتلاقی است، شاید زرشکی، یا سرخابی یا پرتقالی، مثلا پر شده با نقوش مینیاتوری، فنجان چای ویکتوریایی، پرونده های قاتلان سریالی، آهنگ های راک یا بانو لانا دل ری، پیتزا و پیراهن کبریتی لیمویی یا مثلا نمی دانم، پر از حرف های ناگفتنی، دعواهای خودمانی، سرزمین های آفتابی ماورایی، به هر حال قرار نیست باتلاق درونی آدم ها شبیه باتلاق  گل آلود و لجن فام مادر طبیعت باشد. فکر می کردم درون آدم ها احتمالا باغچه ای، زیستگاه پروانه ای یا دریا باشد، باغچه ای برای آفتابگردون کاشتن، پروانه هایی برای در دل غوغا کردن، موج هایی برای پشت سر گذاشتن و همین چیزهای احساسی گاه مضحک گاه شاعرانه. ولی نه، درون ما باتلاقی است. یا ما دچار او خواهیم شد یا دیگران، جانداران و بی جانانی که به تشخیص فرصت زیستن دارند.
احتمالا خیلی وقت است آنجا غرقم، احتمالا آنقدر آنجا مانده ام و چرت و پرت های خل اندر چلی، خیال اندر حقیقی را به خوردش داده ام که وقتی دوزیست وار میایم بیرون، چند نفر را شگفت زده میکنم. پدیده جالبی برای دانشمندان دودمان قورقوریان غرغرو چای پرست سرزمین تلویزیون های برفکی سخنگو است. تازگی ها توانسته ام چند نفر دیگر را گاهی بیارم تو، غرق شویم و کمی هم با هم ذوق کنیم، از فشار خوشی مضحکی خون دماغ شویم و خب درصدی امید به زندگی مان زیاد شود.
درون ما باتلاقی است، به احتمال ۶۷ درصد باید کمی بیشتر بغلش کنم و دروازه خال خالی آبی اش را باز کنم، یک چیزهایی را بریزم بیرون و آخیش! فکر کنم چند نفر برای درک کردنشان پیدا شده اند.

 

پ.ن: نمی دانم چرا یکدفعه جایی که توانسته بودم با کمکش، از افکار و احساسات و خیالات رها شوم و کمی هم با آدم های دوستداشتنی اش حرف بزنم رها کردم. به هرحال دوباره بازگشته ام، با 57 ستاره روشن، پست های چند ماه را نخوانده ام و از ذهن های جالب خبری برایم نرسیده است، حالا اما یک رمان دارم از تمام آدم های قشنگ اینجا، حتما می خوانمتان. خوشحالم که دوباره قرار است دچار اینجا شوم، دچار بیکرانم :)

 

خوش برگشتی :)

ممنون :)) دلتنگ بودیم :))

واااااایی .چه زیبا بود :)

 لطفا بمونین و دیگه نرین ...من منتظر بقیه ی پست هاتونم.

خیلی ممنونم، چشاتون زیبا میخونه :)
چشم، تلاشمو میکنم :)))

سلام :)

من از اینکه دوباره اینجا نوشتین خوشحال شدم :).

 متوجه نشدم چرا باتلاق؟ البته باتلاق‌های طبیعت هم شاید خیلی گل‌آلود نباشن و مثلا عکس‌هایی که از باتلاق گاوخونی دیدم، طبیعت زیبایی هم داشتند :). 

سلام :)))
رفتم باتلاق گاوخونی رو سرچ کردم و انصافا کیف کردم، ممنونم :) در مورد اینکه چرا باتلاق؟ خب یه جورایی این حسیه که من به درون آدم ها دارم، شاید خیلی هم استعاره ی درستی نباشه ولی من حس می کنم درون آدم ها، مثل باتلاق چیزهای مختلفی رو درون خودش میکشه و خب با توجه به اون ها ویژگی های مختلفی کسب میکنه. و حتی اگر این ویژگی ها، احساسات و اندیشه هارو بعدا از دست بده، باز اون ها تاثیری روی بقیه روند زندگی ایش دارن و اثرگذارند.

بودنتون چه خبر خوبیه :)

ممنونم، لطف دارین :))

خیلی لذت بردم ❤

از اینکه مطالبم رو دنبال میکنی خیلی خوشحال میشم و تو لطف داری :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گمگشته در شب پرستاره
گردشگر در سطر های کتاب
جستجوگر در دنیای بی انتهای فکر
غرق شده در سرزمین خیال
درک شده در کلمات سرشار ار احساس

و ما اشرفان مخلوقات، روح و فکر بیکران داریم، اگر در زندان بیهودگی ها حبسشان نکنیم :)

Designed By Erfan Powered by Bayan