بیکران

همنوایی معمولا شبانه ارکستر احساسات، با بوی دارچین و نعنا

قرچ

قرچ، قرچ، قرچ. زن موهایش را کوتاه می کند، دسته های بند گیسوان آرام توی سینی آرایشگر می افتند. تا چند روز دیگر قفسش، بریس میلواگی مختص کمرهای دارای مار افسار گسیخته را باید بپوشد. 23 ساعت در قفس برای رام شدن مار پریشان اسکلتش و 1 ساعت برای پرواز پرنده کوچک دلش. قرچ، قرچ، قرچ. از کوتاه کردن موهایش می ترسد، از اینکه آن دماغ دلقکش بخواهد بیشتر نمایان شود، بیشتر بخنداند و گوش های پیچ در پیچش نتواند زیر خروار گیسوانش پنهان شوند. اما کوتاهشان میکند و اگر نه گیر می کنند، موج های آبی اش لای پیچ و مهره های قفسش زندانی می شوند و هنگامی که از اسارت رهایشان کند، ماهی ها می افتند روی شانه های خشکش، تلو تلو میخورند، می میرند و دریای گیسوان آبی اش، ماهی نخواهند داشت. قرچ، قرچ، قرچ. حال یک دریاچه روی سرش به جا مانده، زن گیس های بریده شده را دسته می کند، شانه می زند و روی کلاه می دوزد. دختران ننه دریا هم در پیچ و تاب روزگار گیر افتاده اند و دریا و ماهی هایشان را فروخته اند. روزگار عجیبیست نازنین، دل هایمان را هم تازگی ها می فروشیم، شاید هم نه، ماهی هایشان را می فروشیم، می گذاریم زیر دست ها نفس نفس بزنند و در آخر هیچ نمی ماند، ما می مانیم و دریایی که دریاچه شد، کوچک و کوچکتر شد و توده های هوا هم گذری از او نکردند. ما می مانیم و دریاچه ای که دیگر امید ندارد

 

چهارشنبه ۱۸ تیر ۹۹ , ۱۹:۰۲ «نــٰاطـِقْ وُ خـٰامــوشْ»

زیبا بود👌

ممنون :)

ولی دقیقا حال اون زن رو بعد از حس سبکی کوتاهی خریدارم:))

آخ خیلی خوبه، به آدم حس آزادی میده :)

چقدر این متن قشنگه

چشمات قشنگ میخونه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گمگشته در شب پرستاره
گردشگر در سطر های کتاب
جستجوگر در دنیای بی انتهای فکر
غرق شده در سرزمین خیال
درک شده در کلمات سرشار ار احساس

و ما اشرفان مخلوقات، روح و فکر بیکران داریم، اگر در زندان بیهودگی ها حبسشان نکنیم :)

Designed By Erfan Powered by Bayan