بیکران

همنوایی معمولا شبانه ارکستر احساسات، با بوی دارچین و نعنا

جزیره شعرستان

موج سبکبال کلمات آهنگین را چون جزیره می بینم؛ جزیره ای که هیچگاه رنگ یکنواختی به خود نمی گیرد، گاه رستاخیز لطافت های زمینی و آسمانی در آن برپاست، گاه بازار شام می شود و گاه مجلس فسق و فجور می پرستان، گاهی نیز دچار خرابستان. آنچه این تپه آبی را به محلی هم برای شیفتگان شعر اتو کشیده و منظم کهن و هم برای رها یافتگان به خصوص شعرستان تبدیل کرده، آدم هایی است که آمده اند، با کاروانی سرشار از شور یا غربتی ناتمام تا آخر عمر. کوله بار ذهن را که خالی کردند، جزرها مد شد و مدها جزر، طلوع ها بنفش شد و غروب ها سفید و بار دیگر به مجنونی جزیره افزوده اند.

کلاسیک ها مصرف گرایان کلمات اند، تا زمانی که تمام اتاق های کاخ کلماتشان را به اندازه یکدیگر پر نکنند، نمی توانند زیبایی کلاسیک را نمایان کنند. عموما درگیر سیاست و اجتماع نیستند.در کاخی شکوهمند، از کف سرسرا تا بلورین چلچراغ هایش با نظم و ترتیب یکجا نشسته اند، مشغول مجالس یافتن معشوقان اند، در دالانی به سوی عرفان رفته اند و دست به دعا برداشته اند یا بوسه کلماتی بر شاهان می زنند.

نوآوران نه، در دنیای مصرف گرایی غرق نشده اند و خودشان را درگیر نظم شعرای کلاسیک نمی کنند. در زیبایی و سادگی هنرمندانه ای هر چیز را جایی که لازم است می نشانند، خود را به کلمات زرین و ظرف های چینی گذشته محدود نمی کنند و در عین نشان دادن آینه روح، گاه به اجتماع هم سر می زنند. خود را درگیر بندهای مادی نمی کنند، دنبال دستان سبزند، چشم های شسته شده، شکوفه های سرخ یک پیراهن و آدم هایی که به جان سپردنی در طغیان آب ها توجه کنند.

یک نفر در آب می خواند شما را...

 

 

چقدر قشنگ (*=

چشم هاتون قشنگ میخونه :))

سلام

از اون پست های بود که توصیفات هنرمندانه کنار هم چیده شده اند.

خیلی لذت بردم :)

سلام
نظر لطفتونه
خوشحال شدم  لذتب بردین :))

سلام :)

خوبین؟

 

 

خیلی خوب بود...خیلی زیاد...

معلومه درکتون از شعر بالاست :)

یعنی منی که حتی یه عالمه تو شعر "ادعا" (!!) دارم الان در مقابل این پست می‌تونم تعظیم کنم ^_^

 

 

درباره‌ی "نو‌آوران" بذارید یه نقل قولی از فروغ بگم:

به نظر من حالا دیگر دوره‌ی قربانی کردن مفاهیم، به خاطر احترام گذاشتن به وزن گذسته است، باید واقعی ترین و قابل لمس ترین کلمات را انتخاب کرد‌‌ حتی اگر شاعرانه نباشد! باید قالب را در کلمات ریخت نه کلمات را در قالب!

شعر آدمی است که در شعر جریان دارد نه فقط زیبایی ها و ظرافت های آن ادم.

سلام :)
حیلی ممنونم، نظر لطفتونه :)) برام مایه خوشحالیه که اینقدر دوسش داشتین ^_^

چه نقل قول مناسبی برای بیان تفاوت های این دو جهان شعری بود و چقدر خوندن این تیکه " شعر آدمی است که در شعر جریان دارد نه فقط زیبایی ها و ظرافت های آن آدم " برام قشنگ و جذابه :) باز هم متشکرم

واااااایی خداا...چه قشنگ از این عزیزان نام بردین

ممنونم :) چشم هاتون قشنگ میبینه ^_^

سلام

پس شعر کلاسیک و شعر نو نه فقط قالب‌هاشون فرق میکنه، بلکه محتوای متفاوتی هم دارن. درست گفتم؟

سلام :)
بله، دقیقا همینطوره. توی هر دوره زمانی براساس شرایط اجتماعی و سیاسی، ترجمه هایی که صورت گرفته و دیگران از اون تاثیر گرفته اند و ..؛ شعر هم دچار تغییر در محتوای غالب شده. پیشنهاد میکنم اگه دوست دارین کتاب ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت شفعینی کدکنی رو بخونید، اطلاعات و دید کاملی درباره دوره های شعری به آدم میده، پادکست ری را هم پادکستیه که حول شعر معاصره و شنیدنش خالی از لطف نیست اگر علاقه دارید.

...و البته ممنونم بابت این نوشته‌ زیبا. :)

امیدوارم بازهم بنویسید.

ممنونم، نظر لطفتونه :)

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
گمگشته در شب پرستاره
گردشگر در سطر های کتاب
جستجوگر در دنیای بی انتهای فکر
غرق شده در سرزمین خیال
درک شده در کلمات سرشار ار احساس

و ما اشرفان مخلوقات، روح و فکر بیکران داریم، اگر در زندان بیهودگی ها حبسشان نکنیم :)

Designed By Erfan Powered by Bayan