انژکتور بانو و تمدن انژکتور را تنها پیران فرزانه و چروک صورت به یاد می آورند، باب آشنایی من و او نیز رویایی صادقه بیش نبود. سال های نوری پیش، سرزمینی بود ژیگولستان نام، از عجیب ترین و خارق العاده ترین مکان های خلقت. هر شهروندی، در طول زندگانی خود وظیفه ای می داشت بس مهم، می بایست سیاره ای خودساخته به چاه فرشتگان اندازد. چاه کوچکی که بعد ها منظومه خورشیدی شد سراسر شگفتی.
در این بوم دختی بود که انژکتور نام داشت، مادرش باستان شناسی خفن صفت بود و در باب تپه های باستانی کم زیر خاک و ماسه نرفته بود و در پایان دنیایش نیز در همان حرفه به زیر خاکی رفت که دیگر برگشت نداشت، گورش بود. او شهری دلبرانه به نام انژکتور یافت که بس شیفته و شیدای آن گشت و اسم غنچه کوچکش هم انژکتور گذاشت.به معنای شهر تراکتور های خاصه جمع آوری و توزیع عشق، دیاری که نخستین بذر شیدایی در آن به ثمر نشست و مردمانش مزرعه های پرورش مهر داشتند و با کبوترها محبت و عشق را سیاره به سیاره تکثیر می کردند.
و می دانید آن دخترک، چه ساخت؟ او قدم زنان به پیش خداوندگار رفت و گفت به مانند نامش، اجازه دهد چیزی خلق کند که توزیع عشق کند سپس کوشید و خورشید را که نور زندگی و عشق را بر تمامی منظومه می تاباند، بساخت.
+ انژکتور در واقع یک چیز برای تعمیر خودرو هست. :)
- چهارشنبه ۲۲ آبان ۹۸