بیکران

همنوایی معمولا شبانه ارکستر احساسات، با بوی دارچین و نعنا

7 میلیارد منهای خودم، آن ها و او

قشنگترین خاطرات دردناکم، با آن هم نشینان دلنشین بی اهمیت، همیشه یه لبخند احمقانه روی لبم میشونه که پر از غمه، ولی در عین حال توی دلم غوغا میشه از خوشی و خاطرات و دلخوشیای جذابی که داشتیم ، از اون روزهای خوبی که با عشق به رفیقان، مدرسه میرفتم. از اون روزایی که هرچی محبت داشتم قاطی ساندویچ هایی میگردم که قرار بود بخوریم، اون روز هایی که خنده و لبخندم، خنده و لبخندشون دلیل خوشیامون بود، من هرچه مهر بود ریختم به پاشون، میخواستم همیشه خوشحال باشن، من مطمئن بودم که ما تا آخر عمر میمونیم، هستیم، به یاد همیم.. ولی نشد، تلفن زنگ نخورد، گوشی صدای دینگ دینگش نیومد، برنامه ای نشد، اهمیتی نبود، عکس ها رفت روی پیچشون، باهم، بدون من، منتظر موندم، امید داشتم، بهشون زنگ زدم، پیام دادم، نشد، نشد، گفتم خب همه کار و بار دارن و این حرفا، امید دادم، امید داشتم، انتظار، امید، انتظار، امید، چک کردن، از این صفحه به اون صفحه، صدای دینگ ..نه نبودن، من خوشحال شدم از لبخند های دلپذیرشون..... ولی من دیگه احساس نکردم بهترین دوست تا ابد برای من وجود داشته باشه و من تنها شدم، من پس از سالها، یکی از اولویت هام دوستام شده بودن..... و من تنها شدم :)

ولی... باز، دوستشون دارم، دلم براشون تنگ میشه، هر روز، هر هفته، چیزای زیادی هست که منو یادشون میندازه، و من هنوز منتظرم..

ولی مغزم میگه، بس کن، اشتباه های دوست داشتنیت، برای تو نیستن، جاست لاو یور سلف بیبی!

و من به مغزم، یه لبخند احمقانه می زنم و می گم : Treat people with kindness :)

منتظرم هنوز.... ولی انتظار نباید جلوی خوشی ها و تجربه های جدید من رو بگیره، 7 میلیارد آدمو که نادیده نمیشه گرفت! و همینطور اون رو، اون بالایی..! 

 

پ.ن: مود الان

 

Loft 10 by 14 Print by TheVintagePostbox on Etsy, $30.00

کشیدن

+ تا حالا چیزی کِشیدی؟ یا دلت خواسته بِکشی؟

اوه بله! خب مثلا سرکلاس دفاعی یا دینی 700 تا ایده نقاشی جذاب میومد تو ذهنم که مطمئنا با اجراشون چشمان همگان از آن گوهر خلق شده توسط بنده متحیر می شد و خیلی دوست داشتم بکشمشون، البته سر کلاسم گاهی نقاشی میکشیدم و کلا با نقاشی کشیدن خیلی خوشم  ولی نمی دونم چرا تابستون هیچ ایده جذاب اعجاب انگیز طورانه ای به ذهن پریشانم نمی رسه..

گاهی وقتا هم خیلی دلم میخواد واسه ی آدما خط و نشون بکشم، نمیدونم چرا من همه چی یادم میمونه ولی بقیه فردا همه چی رو فراموش میکنن، نمیخوام این قدر راحت جایگاه آدمارو بهشون برگردونم، بهشون بگم هی، تو باعث شدی من حال و احساسم بدجوری بد بشه، تو کوچیکم کردی، تو جلو بقیه بهم توهین کردی فلان و بهمان و خیلی راحت حریممو براشون مشخص کنم..مطمئنا از این آدما تو زندگی همه یه بار پیدا شده و متاسفانه احساسات خیلیا زودی اونا رو بخشیده.

یا واقعا از کشیدن گیس دختر مردم در مواقع لازم لذت میبرم، کیه که دوست نداشته باشه دختر خودشیفته خودخواه و در بیشتر مواقع بیشعوری رو که به خودش اجازه هر گستاخی و عوضی بازی میده رو تو مدرسه با اکپیش کتک زد و گیس کشی کرد، به هر حال یکم روحیه خشن همیشه لازمه ! و خب این لذتیه که حداقل یکبار باید تجربه اش کرد :)

دیگه اینکه من عاشق بو کشیدنم! بوی خاک نم خورده، بوی شمع وانیلی، بوی قهوه، بوی مامان و بوی آن هم نشینان که در بغلشون توی شادی بی نظیری غرق میشی.. و  آه بوی دارچین و شکلات دلربا!

 باید بگم رنج و درد کشیدن احتمالا چیزیه که توی کره زمین کسی نیست تجربه اش نکرده باشه..و این دردناک غمگینه
و خب کشیدن خودمون به جاهای بالا، اون نقطه هایی که دوست داریم بهشون برsdم، اون فانتزی های جذاب، اون هدف های نایاب و پیروزی های حیرت آور، این از همه کشیدنا قشنگ تره :)


راستی ببینم منظورت مواد دود افکنانه کثیف و قلیون ملیون که نبود؟! تو از سر کشیدن یه پارچ آب طالبی تو گرمای کشنده لذت میبری؟ به نظرت کسی از جارو کشیدن خوشش میاد؟

۱ ۲
گمگشته در شب پرستاره
گردشگر در سطر های کتاب
جستجوگر در دنیای بی انتهای فکر
غرق شده در سرزمین خیال
درک شده در کلمات سرشار ار احساس

و ما اشرفان مخلوقات، روح و فکر بیکران داریم، اگر در زندان بیهودگی ها حبسشان نکنیم :)

Designed By Erfan Powered by Bayan