بیکران

همنوایی معمولا شبانه ارکستر احساسات، با بوی دارچین و نعنا

سایه بان

خواب زده شده بودم، دوباره جغد شب بیدار. برای امتحان جامعه شناسی سرم را در کتاب کرده بودم، شما آنجا بودی، کیلومترها دورتر، سرزمین غرق آتش. جهان های اجتماعی مختلف را میتوان...، شما آنجا بودی، بادکنک آهنین آسمان را شکافت، بی عاطفه سایه بان دستت را از روی سرمان برداشت. من فقط می خواندم، صرفا کنش گری منفعل و مجبور نیستیم بلکه می توانیم یا در..، ممکن است جهان موجود از بسط و گسترش آن جلوگیری کند.. شما آنجا نبودی، در سرزمینی که قتلگاه حسین بود. آن موقع نمی‌دانستم همین کلمات جامعه شناسی، فردا صبح برایم معنا دارند. هیچگاه منفعل و مجبور نبودی، هیچگاه جهان موجود در آن سوی دریاها، در برابرت از پای ننشست.
میدانید ما هراسانیم. از هشتگ جنگ جهانی سوم، از آهن پاره هایی که ممکن است بر سر خودمان فرو بیایند ولی باز هم امید، خودش را به دل راه میدهد. سایه بان ها با جانی که برای این خاک و مردم می تپد، هنوز کم نیستند و تمامی ندارند.
هم میهن عزیزم! نمی دانم چرا فکر میکنی این عکس ها و متن ها برای او تمسخرآمیز است، نمی دانم چرا لبخند میزنی، نمی دانم چرا در کامنت های خوک، تو از او سپاسگزار بودی. ولی بیا این انقلاب، اسلام و حزب و سیاست را کنار بگذاریم، او سایه بان و سرباز وطن بود، فارغ از همه این چیزها. سردار همان کسی بود که باعث شد تو لحظه ای به این فکر نکنی که ممکن است برده یک مشت آدم خونخوار بشوی، که مجبور نشوی جای کسی باشی که در کمد چوبی را مادرش به رویش بسته و به فریادهای عزیزترین کسانش و صدای گلوله هایی گوش سپارده که قلبشان را می‌درد. هم میهن عزیزم، من نگرانم و دلسوز برایت که چطور این قدر بی منطق شدی، این خواب بس است.
 
پ.ن: متنی دلی بود برای دو روز پیش، همینطور یک عقیده شخصی! بیاین به هم احترام بذاریم :)
گمگشته در شب پرستاره
گردشگر در سطر های کتاب
جستجوگر در دنیای بی انتهای فکر
غرق شده در سرزمین خیال
درک شده در کلمات سرشار ار احساس

و ما اشرفان مخلوقات، روح و فکر بیکران داریم، اگر در زندان بیهودگی ها حبسشان نکنیم :)

Designed By Erfan Powered by Bayan