بیکران

همنوایی معمولا شبانه ارکستر احساسات، با بوی دارچین و نعنا

اگر نارنگی ها منقرض شوند، شمعدونی ها دق میکنن

امروز عجیب است. دیگر از انتهای کلاس، هنگام خستگی ها و غرولند های گاه و بی گاه، بوی نارنگی هوا را دلپذیر نمی کند. دوست کوچک نارنجی مان از هستی محو شده است. از امروز دیگر باید برای خودمانی شدن با میوه ها جان بکنی، نارنگی دختمان نیست که خودش را آسان، از پوسته بیرون بیاورد و جمع را خیلی زود از گرمای وجودش قشنگ کند. دوستان سیاه پوش او شوید، دیگر چه کسی می خواهد سرآغاز دوستی هایمان شود؟ نکند رفیقان دبستانی را از یاد برده اید؟ همان کسانی که یک لبخند کج و کوله با دندان های نصف و نیمه مان تحویلشان می دادیم، ظرف نارنگی را جلویشان میگرفتیم و بنگ، یک دوستی بی نظیر کودکانه،  درست همانند خود نارنگی صاف و ساده.

هم نشینان بیاید به سوی آرامگاهش برویم و خواهرش پرتقال را دلداری دهیم. ما او را از دست دادیم، کسی که همیشه در مسیر اردو، بغل دستمان توی اتوبوس مینشست و سفر کوتاهمان را خوش می کرد، همان دختر ریزه میزه ای که دولپی توی دلمان جایش می دادیم و مهربانی هایش را می چشیدیم. شاید از امروز فقط بوی خیار از نیمکت های آخر کلاس بلند شود اما هیچ خیار عصا قورت داده بدخلقی نمیتواند جای عزیز دلمان، نارنگی جان را بگیرد و شمعدانی های حیاط در همین چند ساعت کوتاه دق کرده اند. دلمان برایت تنگ می شود روحش شاد و یادش گرامی.

خداوند خواهر عزیزشان پرتقال، مادر گرامی شان نارنج و پدر دورگه شان گریپ فروت را صبر دهد.

گمگشته در شب پرستاره
گردشگر در سطر های کتاب
جستجوگر در دنیای بی انتهای فکر
غرق شده در سرزمین خیال
درک شده در کلمات سرشار ار احساس

و ما اشرفان مخلوقات، روح و فکر بیکران داریم، اگر در زندان بیهودگی ها حبسشان نکنیم :)

Designed By Erfan Powered by Bayan